طراحي براساس سطوح فرايند ادراک
وقتي تازه ترين كتاب دونالد نورمن با نام طراحي احساس گرا در اوايل سال 2004 روانه بازار شد، در دنياي طراحی تجربۀ کاربر User Experience Designیا UX تغييراتی بنیادین و در جزئیات ، ايجاد نمود. نورمن ايده جديدي را معرفي كرد كه به موجب آن طراحي محصول بايد سه سطح مختلف از پردازش شناختي و احساسي را در بر بگیرد:
غریزی، رفتاري و فکری.
در این كتاب ، نورمن نظريه خود را از سطوح پردازش شناختي ارائه و پيرامون اهميت بالقوۀ آن در طراحی دیدگاههایی را مطرح نموده ، اين ايده براي بعضيها مثل يك خبر قديمي و براي برخي ديگر همچون الهاماتي وصف ناشدنی در مورد طراحی UX است. ايدههاي نورمن بر اساس سالها تحقيق شناختي ، ساختار مركبي براي مدلبندي پاسخهاي كاربر به يك محصول یا برند و نيز بستری منطقي براي بسياري از بينشهاي طراحی به وجود آورده است، كه طراحان حرفهاي پیش از آن براي مدت هایی طولاني به آن فکر کرده و جوابی ساده ، خلاصه ، قابل فهم و پذیرش از جانب عموم طراحان در این ابعاد ، برای آن نیافته بودند.
به گفته دونالد نورمان غير ممکن است ساعت مچي طراحي کنيم که تنها زمان را به ما نشان دهد.از اينرو با دانستن سطوح طراحي احساس گرا به راحتي مي توان سن،جنسيت وديدگاه هاي شخصي مصرف کننده را حدس زد.آشنايي با اين سطوح،نوعي روش رمزگشايي از احساسات برانگيخته شده از محصولات است.
اين سطوح از طراحي احساس گرا با سه سطح از فرايند ادراکي مغز مرتبط اند:
1. فرايند غريزي سطح غريزي که بصورت وجوه حسي وديداري ، قبل از پاسخ و واکنش افراد ، ادراک مي شود.اين فرايند به ما کمک مي کند تا سريعا درباره خوبي وبدي،امنيت وخطر اشياء(محصولات)تصميم بگيريم.
2. فرايند رفتاري سطح مياني فرايند ادراکي که به ما اجازه سازماندهي رفتارهاي ساده روزانه که فعاليتهاي اغلب ما را تشکيل داده اند را مي دهد.احتمالا اين سطح ، درطراحي بر اساس احساسات کارکردي نقش بسزايي ايفا مي کند.
3. فرايند متفکرانه آخرين سطح فرايند ادراک که در برگيرنده بررسي وملاحظه دقيق وآگاهانه وعکس العملهاي تجربيات گذشته است.اين فرايند مي تواند در بهبود فرايند رفتاري کمک کند يا بالعکس .اما به فرايند منطقي دسترسي مستقيم ندارد.اين سطح از ادراک از طريق حافظه قابل دسترسي است.
از آنجا که ارتباط تنگاتنگ و مستقیمی میان طراحی احساس گرا و طراحی تجربه وجود دارد ابتدا به معرفی طراحی تجربه برای کاربر و توسعۀ آن پرداخته و سپس به تفصیل سطوح پردازش احساس را توضیح خواهیم داد .
طراحی تجربۀ محصول User Experience Design
«طراحي براي تجربه» كه همانا تلاش براي تعریف و ایجاد اثراتی ماندگار و انتخاب شده از يك محصول جديد در ذهن مخاطب است و ميتواند فعاليتهاي سازمانيافته طراحان جهت پیشبرد اهداف پروژه را تسهيل نمايد.
علاقهاي كه در سالهای اخیر نسبت به محصولات مصرفكننده محور پديد آمده است باعث شد كه تأكيد از شناخت كاربر و رفتار او به شناخت و ایجاد تجربه ای احساس گرا تغيير كند كه يك كاربر از تعامل انسان- محصول ، تجربه می کند.
چهارچوب كلي براي ایجاد طراحی برای تجربۀ محصول در ایجاد فرآیندی برای همۀ واکنش ها و پاسخهاي احساس گرایانه که در تعامل انسان- محصول، تجربه ميشود ، وجود دارد.
در اينجا بحث پيرامون سه سطح تجربۀ محصول است ؛ تجربه زيباشناسي ، تجربه معنا و تجربه احساسي. همه اين سه مؤلفه بدان جهت كه داراي فرايند زيربنايي و قانونمند برای خودشان هستند، در عین حال که به یکدیگر وابسته اند ، در تعاریف كاملاً از يكديگر مجزا و منفكاند.
• سطح زيباشناسي شامل ظرفيتهايی از يك محصول است كه ميزان بهرهبرداري يك يا چندتا از حواس پنجگانۀ ما را مشخص ميكند.
• سطح معنايي يك محصول به معناي توانايي تعيين شخصيت و ويژگيهاي معنادار و نيز ارزيابي این مشخصه های ویژه و نمادين برای محصولات است.
• سطح احساسي تجربههايي را در بر ميگيرد كه نوعاً در روانشناسي احساسي محصول و زبان روزمره پيرامون احساس ميگنجد ، مثل خشم و عشق كه هر كدام از آنها توسط معناي ارزيابي شده مربوطه بر انگيخته ميشوند.
طراحی تجربۀ محصول، الگوهايي را براي فرايندهايي روشن ميكند كه انواع مختلف تجربيات احساس گرای محصول را بنيان مينهد و براي توضيح ماهيت شخصیتي و چند لايهاي محصول استفاده ميشود.
از دهه 90، احساسات و احساس در جنبههاي متفاوت تحقيقات محصول توجه بسياري را به ويژه در زمينۀ ارگونومي ، تحقيقات مصرفكننده، بازاريابي و فروش، اقتصاد و حتی مهندسي به خود جلب نموده است.
در زمينه ارگونومي، تئوري و نظريۀ احساسات براي بررسي فرايندهايي مثل آموزش ، حل مشكلات و انگيزش ها، مورد استفاده قرار ميگيرند.
تحقيقات مصرفكننده ، مطالعه بر روی اثرات تجربه ، بر رفتارهاي مصرفكنندگان را بررسی می نماید.
تحقيقات بازاريابي از ديدگاههايي كه در زمينه احساس گرایی وجود دارد استفاده ميكند تا تجربياتی مطلوب و لذتبخش را برای مصرفكنندگان را به دست آورد. (اشميت، 1999).
پيكارد (1997) ، پيرامون نقش اثرات احساسی در ایجاد ارتباط میان كاربر و محصول بحث ميكند.
هيلاندر و تام (2003) اهميت احساسات را در زمینۀ مهندسی عوامل انسانی یا همان ارگونومي مشخص ميسازند.
جردن (1999) پيرامون نقش لذت در كاربرد محصول صحبت مينمايد.
ويمك (1999) نقش احساسات را در زمینۀ سهولت استفاده ، مورد بررسي قرار ميدهد.
تراكتين اسكاي، كاتز و ايكار (2000) ارتباط بين احساسات و كاربری یا عملکرد را مشخص ميكنند .
كريوزن (1998) نشان داده است كه پاسخهاي احساس گرا به ظاهر محصول بر تصميمات خريدار در زمان خرید ، اثر ميگذارد.
اليور (1993) بحث ميكند كه ارتباط بين احساسات و ارزيابي خریدار از محصول پس از زمان خريد محصول، در چه سطوحی برقراراست.
در زمينه مهندسي، مهندسی كانسي امروزه به محبوبيت زیادی دست يافته است ، مهندسي كانسي روشي است كه توسعه يافته تا ارتباطات بين تجربۀ محصول و ويژگيهايي را دريابد که بتواند از طریق آنها ، محصولاتي برای انگیزش تجربيات مطلوب تولید نماید.(اسكات، 2006) .
اگرچه اينها مثالهاي كمي هستند ولي وجود تنوع در اهداف ، آيين و قواعدي را روشن ميكنند که طراح و محقق را بر ميانگيزد تا اصطلاحات علمي و فني بهينهسازي شده ای را در ایجاد مفاهيم تجربه و کارکرد های آن ، توسعه دهد.
تحقيقات طراحي جايگاه مخصوصي را به خود اختصاص دادهاند ، زيرا طراحي يك انضباط كامل است كه نياز به زيباشناسي، بازاريابي و فروش، ارگونومي و مهارت مهندسي دارد. اين ماهيت علمي باعث ظهور انواع اصطلاحات فني در حوزه تحقيقات طراحي گرديد.
علاوه بر پذيرفتن مفاهيم و قواعد موجود در متن هر پروژۀ طراحی، تحقيقات طراحي می توانند مفاهيم جديدي را نيز در طول روند طراحی معرفي نمایند ، مجموعهاي از مفاهيمی تجربي كه بواسطۀ ایجاد پديدههاي احساس گرا تعريف شده اند.
اين ملاحظات به ما انگيزه مي دهد تا در توسعۀ قالب و ساختاری كلي برای تجربه ی محصول تلاش كنيم. قالبي كه ساختاري براي تسهيل مقايسه بين مفاهيم تجربي در اختيارمان ميگذارد، براي چنين عملكردي می باید دامنۀ گسترده ای را در تحقيقات محصول انجام داده و مسیر طراحي جديدي را را برای ایجاد تجربه شناسايي نماييم .
۱۳۸۷ آذر ۵, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
سلام
من امروز به واژه مهندسی کانسی برخورد کردم
مفهوم ترین تعریف از این واژه را در پست شما پیدا کردم
ممنونم
ارسال یک نظر