تاریخچۀ طراحی احساس گرا
در گذشته هاي دور،اندک چيزهايي درباره اينکه چطور محصولي باعث برانگيختن احساسي خاص مي شود واينکه چه وجوهي از طراحي،عکس العملهاي احساسي را تحريک مي کنند،مي دانستند.
بعداز مدت طولاني کم توجهي به اين موضوع،سرانجام تمايلي شديد به پاسخهاي احساسي مصرف کنندگان به محصولات ، ازسوي توليدکنندگان وطراحان پديد آمد وتوجه به وجوه عاطفي وتاثيرگذار يک محصول موضوع داغي گشت.اين دوران مصادف بود با سالهاي پاياني قرن بيستم که در آن شاهد ظهور نوعي فردگرايي وحرکت بسوي طراحي تجربي در محصولات هستيم.توجه به نيازهاي تجربي،پاسخهاي عاطفي،شادي وشعف خريدار،رضايت،رفتارهاي احساسي ومحاسبات عاطفي،از جمله مباحث مورد توجه گزارشات وتحقيقات در اين دوران است.
در نتيجه بعد از مدرنيسم واعتقاد به نظريه لوئيس ساليوان «فرم تابع عملکرد است.»، در دهۀ 60 اوضاع به سمتي پيش مي رفت که علاوه بر عملکرد ، قابليت استفاده وموثر واقع شدن،يک محصول مي بايد داراي جاذبه هاي زيبايي شناسانه نيز مي بود (1970) ، اين روند به طبع طراحي را به سمت فردگرايي وتجربه محوري سالهاي (1990) کشاند ودر اين دوران است که پست مدرنيسم وشعار«فرم تابع احساس است» ظاهر گردید.
امروزه طراحی یا دیزاین ، فقط منحصر به طراحی و تولید محصولات خاص نیست ، بلکه ایجاد امکاناتی برای برقراری ارتباط با طراحی از طریق تاثیر گذاری بر روی احساسات افراد به عنوان رویکردی موثر و مکمل می باید در این روند حضور داشته باشد ، به عنوان مثال بازدید کنندگانی که از مراکز خرید و فروشگاه های اینترنتی خرید می کنند ، ترجیح می دهند از سایت هایی خرید نمایند که از اینتر فیس جذابی نیز برخوردار باشند .
جنسِن پیش بینی می کند که جامعۀ رویایی [1] یعنی جامعه ای که مبتنی بر تولید و انتقال داده هایی نوین در جامعۀ اطلاعاتی است ، در حال آمدن است (1999) ، وی می افزاید وقتی حجم بالایی از اطلاعات و توان مغزی در خدمت رایانه ها و فناوری های پیشرفته قرار بگیرد ، جامعه ، ارزش نوینی بر ویژگیها و توانایی هایی همچون عواطف و احساسات در انسان خواهد گذاشت که هنوز به صورت ناب و در شکل اولیۀ خود باقی مانده و اصالت خود رااز دست نداده اند.
عملکرد و کاربرد[2] ها در طراحی محصول دیگر تنها موضوع مورد نظر برای استفاده کنندگان نیست و در مجموع کاربران در جستجوی سطوح متفاوت دیگری از ارزش در محصولات هستند .
طراحی احساس گرا ، در دنیای امروز
درمجموع احساسات و عواطف ، در چند سال اخیر به طرز فزاینده ای جلب توجه نموده اند . (ولااسکوئز [3] 1998) عواطف به منزلۀ پاسخ روانی مصرف کننده به محتوای نماد شناسی محصول تعریف می شوند .
بوچنان[4] تقاضای احساسی یک محصول را که از سطحی تا عمیق دسته بندی می شود به سبک های مختلف و اهداف طراحی طراحان مربوط می داند . وی اظهار می کند که برخی طراحان از احساس به شیوه ای صوری و جبری بهره می گیرند. او بیشتر توضیح می دهد که این طراحان سعی دارند هیجان مشتریان بالقوه را با تدابیر سطحی تحریک کنند که ارتباط اندکی با منطق و ویژگی فنی دارد . نگرانی آنان تضمین تحقق اهدافی نیست که کالا قصد دارد به انجام برساند ، بلکه می خواهد پیام های بازاریابی (تبلیغاتی) و ویژگی های آزمایش نشده را به مخاطبان القا نماید . (بوچنان1989) .
تصور ، افسانه و خیال ( زبانی برای بیان احساسات ) روی کلیۀ رفتارهای ما تاثیر گذار بوده و از مرحلۀ تصمیم گیری برای خرید تا زمان برقراری ارتباط ما با دیگران بواسطۀ استفاده از محصول را تحت پوشش می گیرد. (جنسِن 1999)
گاهی نیازهای مشتری خیلی به سرعت ایجاد می گردد و در بسیاری از مواقع تصمیم به خرید می تواند آنی و زود گذر و درست در زمان مواجهه با کالا و بدون نیت قبلی شکل بگیرد ، لذا تاثیر گذاری از سوی کالا بواسطۀ برقراری ارتباطی احساسی سریع و اما مداوم و ادامه دار می تواند در تعیین خط مشی طراحان برای تعیین مشخصه های عاطفی بر اساس نیاز گروه مخاطب ، در نظر گرفته شود .
بوچنان می افزاید که شاید طراحان روی احساساتی تکیه می کنند که منطبق بر سلایق فعلی مخاطبان و عقاید عمومی دربارۀ یک چیز خوب از نظر طراحی باشد ، با اینحال او معتقد است که قویترین طراحان، علی رغم بکاربردن قویترین ترفندها برای جلب دیدگاههای افراد ، همواره قانع نبوده و به دنبال کشف جنبه های جدیدی از سودمندی ابراز احساسات در زندگی واقعی هستند و این دلیلی است که محصولات آنها را برای مخاطبان به شیوه ای طرز شگفت انگیزمتفاوت از بقیه می سازد ، و افراد را جذب کرده و نگه می دارد ، بنابراین اهمیت احساسات در اینجا به عنوان یک پدیدۀ تشویقی مطرح است.
با استفاده از این امر مهم ، می توان محصولاتی را برای بازتاب هویت شرکت ها طراحی نمود ، امروزه بسیاری از شرکت های طراحی به قدرت احساسات واقفند و می کوشند با بکار گیری معنا شناسی در طراحی و البته به کمک راهکارهای تبلیغاتی وبازاریابی در بازار رقابت ، محصولاتی متفاوت بسازند . شرکت هایی چون طراحی فراگ ، آلسی و سواچ مثال هایی از این دسته هستند. (لانگریش ولین1992).
[1] Dream Society
[2] Functionality
[3] Vela´ squez
[4] Buchnan
در گذشته هاي دور،اندک چيزهايي درباره اينکه چطور محصولي باعث برانگيختن احساسي خاص مي شود واينکه چه وجوهي از طراحي،عکس العملهاي احساسي را تحريک مي کنند،مي دانستند.
بعداز مدت طولاني کم توجهي به اين موضوع،سرانجام تمايلي شديد به پاسخهاي احساسي مصرف کنندگان به محصولات ، ازسوي توليدکنندگان وطراحان پديد آمد وتوجه به وجوه عاطفي وتاثيرگذار يک محصول موضوع داغي گشت.اين دوران مصادف بود با سالهاي پاياني قرن بيستم که در آن شاهد ظهور نوعي فردگرايي وحرکت بسوي طراحي تجربي در محصولات هستيم.توجه به نيازهاي تجربي،پاسخهاي عاطفي،شادي وشعف خريدار،رضايت،رفتارهاي احساسي ومحاسبات عاطفي،از جمله مباحث مورد توجه گزارشات وتحقيقات در اين دوران است.
در نتيجه بعد از مدرنيسم واعتقاد به نظريه لوئيس ساليوان «فرم تابع عملکرد است.»، در دهۀ 60 اوضاع به سمتي پيش مي رفت که علاوه بر عملکرد ، قابليت استفاده وموثر واقع شدن،يک محصول مي بايد داراي جاذبه هاي زيبايي شناسانه نيز مي بود (1970) ، اين روند به طبع طراحي را به سمت فردگرايي وتجربه محوري سالهاي (1990) کشاند ودر اين دوران است که پست مدرنيسم وشعار«فرم تابع احساس است» ظاهر گردید.
امروزه طراحی یا دیزاین ، فقط منحصر به طراحی و تولید محصولات خاص نیست ، بلکه ایجاد امکاناتی برای برقراری ارتباط با طراحی از طریق تاثیر گذاری بر روی احساسات افراد به عنوان رویکردی موثر و مکمل می باید در این روند حضور داشته باشد ، به عنوان مثال بازدید کنندگانی که از مراکز خرید و فروشگاه های اینترنتی خرید می کنند ، ترجیح می دهند از سایت هایی خرید نمایند که از اینتر فیس جذابی نیز برخوردار باشند .
جنسِن پیش بینی می کند که جامعۀ رویایی [1] یعنی جامعه ای که مبتنی بر تولید و انتقال داده هایی نوین در جامعۀ اطلاعاتی است ، در حال آمدن است (1999) ، وی می افزاید وقتی حجم بالایی از اطلاعات و توان مغزی در خدمت رایانه ها و فناوری های پیشرفته قرار بگیرد ، جامعه ، ارزش نوینی بر ویژگیها و توانایی هایی همچون عواطف و احساسات در انسان خواهد گذاشت که هنوز به صورت ناب و در شکل اولیۀ خود باقی مانده و اصالت خود رااز دست نداده اند.
عملکرد و کاربرد[2] ها در طراحی محصول دیگر تنها موضوع مورد نظر برای استفاده کنندگان نیست و در مجموع کاربران در جستجوی سطوح متفاوت دیگری از ارزش در محصولات هستند .
طراحی احساس گرا ، در دنیای امروز
درمجموع احساسات و عواطف ، در چند سال اخیر به طرز فزاینده ای جلب توجه نموده اند . (ولااسکوئز [3] 1998) عواطف به منزلۀ پاسخ روانی مصرف کننده به محتوای نماد شناسی محصول تعریف می شوند .
بوچنان[4] تقاضای احساسی یک محصول را که از سطحی تا عمیق دسته بندی می شود به سبک های مختلف و اهداف طراحی طراحان مربوط می داند . وی اظهار می کند که برخی طراحان از احساس به شیوه ای صوری و جبری بهره می گیرند. او بیشتر توضیح می دهد که این طراحان سعی دارند هیجان مشتریان بالقوه را با تدابیر سطحی تحریک کنند که ارتباط اندکی با منطق و ویژگی فنی دارد . نگرانی آنان تضمین تحقق اهدافی نیست که کالا قصد دارد به انجام برساند ، بلکه می خواهد پیام های بازاریابی (تبلیغاتی) و ویژگی های آزمایش نشده را به مخاطبان القا نماید . (بوچنان1989) .
تصور ، افسانه و خیال ( زبانی برای بیان احساسات ) روی کلیۀ رفتارهای ما تاثیر گذار بوده و از مرحلۀ تصمیم گیری برای خرید تا زمان برقراری ارتباط ما با دیگران بواسطۀ استفاده از محصول را تحت پوشش می گیرد. (جنسِن 1999)
گاهی نیازهای مشتری خیلی به سرعت ایجاد می گردد و در بسیاری از مواقع تصمیم به خرید می تواند آنی و زود گذر و درست در زمان مواجهه با کالا و بدون نیت قبلی شکل بگیرد ، لذا تاثیر گذاری از سوی کالا بواسطۀ برقراری ارتباطی احساسی سریع و اما مداوم و ادامه دار می تواند در تعیین خط مشی طراحان برای تعیین مشخصه های عاطفی بر اساس نیاز گروه مخاطب ، در نظر گرفته شود .
بوچنان می افزاید که شاید طراحان روی احساساتی تکیه می کنند که منطبق بر سلایق فعلی مخاطبان و عقاید عمومی دربارۀ یک چیز خوب از نظر طراحی باشد ، با اینحال او معتقد است که قویترین طراحان، علی رغم بکاربردن قویترین ترفندها برای جلب دیدگاههای افراد ، همواره قانع نبوده و به دنبال کشف جنبه های جدیدی از سودمندی ابراز احساسات در زندگی واقعی هستند و این دلیلی است که محصولات آنها را برای مخاطبان به شیوه ای طرز شگفت انگیزمتفاوت از بقیه می سازد ، و افراد را جذب کرده و نگه می دارد ، بنابراین اهمیت احساسات در اینجا به عنوان یک پدیدۀ تشویقی مطرح است.
با استفاده از این امر مهم ، می توان محصولاتی را برای بازتاب هویت شرکت ها طراحی نمود ، امروزه بسیاری از شرکت های طراحی به قدرت احساسات واقفند و می کوشند با بکار گیری معنا شناسی در طراحی و البته به کمک راهکارهای تبلیغاتی وبازاریابی در بازار رقابت ، محصولاتی متفاوت بسازند . شرکت هایی چون طراحی فراگ ، آلسی و سواچ مثال هایی از این دسته هستند. (لانگریش ولین1992).
[1] Dream Society
[2] Functionality
[3] Vela´ squez
[4] Buchnan
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر