چكيده
اين نوشتار برآنست تا به مهمترین و کلیدیترین مفاهیم و اصطلاحات در حوزة تحقیق و پژوهش بپردازد. مفاهیمی که دانستن آنها تأثیر مستقیم در امر پژوهش دارد. پژوهشگری که از مفاهیمی نظیر پژوهش علمی، مسأله، موضوع،روش تحقيق، چکیده، فرضیه و... درک درست و صحیحی نداشته باشد، هر چند هم متخصص در یک علم باشد، نمیتواند تولید علم کند و توان نوآوری در آن علم را نيز نخواهد داشت.
مقدمه
نخستين گام براي فراگيري و آشنايي با يك رشته علمي و يا مهارت عملي در آن، آشنايي با اصطلاحات و مفاهيم خاصي است كه در آن رشته علمي متداول است؛ يعني واژههاي مخصوصي كه صاحب نظران و پديدآورندگان آن فن به تدريج در طول ساليان دراز آنها را براي معاني و مقاصد خاصي وضع كرده و بكار بردهاند.
اصطلاحات هر علمي در واقع كليدهايي است كه اگر در اختيار پژوهشگر باشد به خوبي ميتواند دربهاي ناگشوده معاني مورد نظر از نوشتارها و گفتارهاي مربوط به آن دانش و فن را بگشايد و حقايق مورد نظر نويسنده و گوينده را به روشني دريابد.
روش تحقيق و پژوهش نيز از اين امر مستثنا نبوده و در آن ، مفاهيم و اصطلاحات مهمي وجود دارد كه عدم شناخت آنها و همچنين عدم درك تفاوت آنها، موجب ابهام و سردرگمي در مقام عمل مي شود. مثلاً تفاوت اصطلاح چكيده و خلاصه يا نتيجه، براي اغلب پژوهشگران تازهكار و حتي براي برخي محققين باسابقه نيز هنوز حل نشده است. لذا در اين مقاله سعي شده است به برخي از واژهها و اصطلاحات رايج وكليدي در پژوهش و تفاوت آنها با همديگر بپردازد.
1- پژوهش و تحقيق
واژه پژوهش(Research) و مترادفهاي آن مانند جستجو، تحقيق، تفحص و ... از فعاليتهاي علمي انسان است؛ كه هدف آن شناختن امور ناشناخته است. اين واژه در زبان عاميانه به همه شكلهاي مختلف فعاليت علمي اطلاق ميگردد، نظير دقت در گفتههاي ديگران، بررسيهاي ساده درباره افراد، اشياء و پديدهها ، مطالعه يك روزنامه، مطالعه كتب توسط دانش آموز، بازجوييهاي يك مأمور انتظامي يا يك بازپرس، دقيقترين تحقيقات دانشمندان و... اين معنا از پژوهش ناظر به تمام فعاليتهاي جستجوگرانهاي است كه انسان در برخورد با يك مشكل انحام مي دهد، خواه روشمند باشد يا غيرروشمند، و خواه نتايج آن معتبر باشد يا نباشد. اين معنا از پژوهش، ناظر به مطلق جستجو ميباشد.2
اما در زبان علمي، تعاريف زيادي از مفهوم پژوهش ارائه شده است كه متأسفانه بيشتر اين تعاريف با نگرش پوزيتويستي به علم است؛ نگرشي كه علم را تنها علم تجربي ميداند؛ حتي كتبي كه در زمينه روش تحقيق در علوم انساني نگاشته شدهاند با يك ديدگاه انحصاري، علم و پژوهش را منحصر به پژوهش و علم تجربي مي دانند، در حالي كه انسان درباره پديدههاي مختلف جهان هستي، اعم از مادي و غيرمادي ، گذشته و آينده سؤالاتي دارد كه بدون ترديد نميتوان با پژوهش تجربي درباره آنها به شناخت رسيد؛ لذا بهترين تعريف، تعريفي است كه به زواياي مختلف آن توجه شود. در ذيل به چند تعريف مناسب اشاره ميكنيم:
"پژوهش عبارت است از فرايند منظم جمعآوري و تجزيه و تحليل اطلاعات براي اهدافي معين" 3.
اين تعريف به اركان اساسي پژوهش، يعني فرايند بودن، روشمند بودن، جمع آوري اطلاعات و تجزيه و تحليل آن اشاره نموده است.
در تعريف ديگر آمده است:
«پژوهش، پردازش اطلاعات است، با فرايند نظاممند، متعلق به گستره خاصي از علوم، داراي هويت جمعي و متضمن نوآوري».4
با توجه به تعريف فوق ميتوان ويژگيهاي يك تحقيق و پژوهش را برشمرد:
الف) پژوهش نوعي فرآيند است نه امري دفعي. به عبارت ديگر، فعاليت پژوهشي همانند خط مستمري بوده متشكل از نقاط مرتبط به هم؛ لذا اين فرآيند بايد داراي انتظام خاصي باشد، يعني ضابطهمند، قانونمند و قاعدهمند باشد.
ب) در پژوهش، پردازش(تجزيه و تحليل) لازم است و صرف جمعآوري اطلاعات، پژوهش به حساب نميآيد.
ج) دادهها و يافتهها در پژوهش بايد صلاحيت و قابليت پردازش را داشته باشند ؛ لذا واژه «اطلاعات» در تعريف به معناي يافتهها و دادههاي قابل پردازش ميباشد.
د) از ديگر ويژگيهاي پژوهش، تعلق آن به گستره خاصي از علوم با توجه به هويت جمعي آن است. مراد از تعلق به گستره خاص، آن است كه هر تحقيق استاندارد به يكي از رشتههاي علوم تعلق دارد و عضوي از مجموعه پژوهشهاي آن علم ميباشد. يك مطالعه نظاممند در واقع نقطهاي است در تاريخ علم معين به گونهاي كه از تحقيقات پيشين متأثر و بر تحقيقات پسين مؤثر است كه اين تأثير و تأثر به خاطر هويت جمعي داشتن آن است.5
هـ) از ويژگيهاي پژوهش، نوآوري است. مراد از نوآوري، تأثيرگذاري در تاريخ آن علم است نه در مقياس دانستههاي خود محقق؛ لذا پژوهش بايد با محوريت توليد علم باشد.6
از آنجا كه پژوهش يك فرآيند داراى سامان و نظام است كه مراحل مختلف و به هم پيوستهاى دارد، موفقيت در هر مرحله، منوط به موفقيت در مرحله پيشين ميباشد. مهمترين خصلت اين فرآيند، زايايى، بارورى و توليد است. پژوهش فرايندى است كه به نوآورى مىانجامد. ملاك نوآورى، گستره و شاخهاى از علوم است كه پژوهش به آن متعلق مىباشد و هدف از تحقيق و پژوهش، توليد فكر، علم و دانش جديد است؛
1. مسأله پژوهشي
اولين و مهمترين مرحله در هر پژوهش، انتخاب و شناخت مسأله پژوهشي است. چنانچه پيشتر گفته شد، واژه «مسأله» (Problem) به چيزي اطلاق ميشود كه براي ما ناشناخته و مجهول باشد. از آنجا كه امور ناشناخته همواره براي ما نوعي دشواري يا مشكل ايجاد ميكند، به مسأله، «مشكل» نيز گفته ميشود. گاهي به جاي واژه مسأله، سؤال نيز به كار برده ميشود؛ زيرا مواجهه با امور ناشناخته در ذهن ما سؤالاتي به وجود ميآورد. به مسأله پژوهشي؛ «موضوع» نيز گفته ميشود.
در امر پژوهش و تحقيق، مسأله، غير از سؤال و پرسش است؛ چون پرسش لزوماً مسبوق به مطالعه نظاممند نيست؛ بلكه مواجهه با امر مبهمي است كه پاسخ آن را فراموش كرده باشيم يا اصلاً امر مشكلي نباشد و ابهام آن صرفاً به مقام يادگيري متعلق است؛ در حالي كه مسأله، معضله و مشكلهاي است كه نيازمند مطالعه نظاممند و پاسخ نيازمند پژوهش است، نه آموزش.
مسأله برخلاف پرسش، به همراه دو مطالعه نظام مند است: مطالعه سابق براي طرح مسأله و مطالعه لاحق كه سبب حل آن ميگردد. از اين رو حل مسأله نوعاً بايد به توليد علم ختم شود؛ در حالي كه يافتن پاسخ يك سؤال، لزوماً به توليد علم نميانجامد. به عبارت ديگر اگر به پرسشها و ابهاماتي كه براي خودمان و يا ديگران مطرح ميشوند دقت كنيم، ميتوانيم آنها را به دو دسته كلي تقسيم نماييم. تفاوت اصلي اين دو گروه، در اين است كه برخي از پرسشهاي ما به خاطر جهالت و بياطلاعي به وجود ميآيند؛ يعني چون چيزي درباره يك موضوع نميدانيم، آن را ميپرسيم تا در آن باره اطلاع كسب كنيم. اين گونه پرسشها را اصطلاحاً «سؤال» ميناميم. اما برخي از پرسشها هستند كه بر اثر دانايي و اطلاعات قبلي ما ايجاد ميشوند. به عبارت ديگر، تا وقتي درباره يك موضوع چيزي نميدانيم و يا اصلاً به آن موضوع توجه نداريم، پرسشي هم در رابطه با آن به ذهنمان نميرسد؛ ولي همين كه كليه اطلاعات موجود درباره آن مطلب را به دست آورديم، تازه در تحليلها و مقايسهها و كشف ارتباطات مربوط به آن موضوع، پرسشهاي جديدي برايمان مطرح ميشود. اگر بتوانيم پاسخ اين پرسشها را با پرسيدن از ديگران و يا مطالعه و استفاده از منابع، به دست آوريم، معلوم ميشود كه اين پرسشها نيز بر اثر جهالت ما و يا نقص در اطلاعاتمان ايجاد شده و در واقع، ما «سؤال» داشتهايم. اما اگر پاسخ پرسشهاي جديد ما، نزد هيچ كس و در هيچ جا وجود نداشته باشد، ما با دغدغه و مشكلي مواجه ميشويم كه خودمان بايد به دنبال حل آن باشيم. اين گونه پرسشها را اصطلاحاً «مسأله» ميگوييم.
تفاوت مسأله با موضوع به كليت و عدم كليت برميگردد. از ويژگيهاي مسأله پژوهشي، جزيي و محدود بودن دامنه و قلمرو آن است، در حالي كه موضوع، امري كلي و گسترده بوده و خود داراي مسايل فراواني است. حركت محقق در تحقيق بايد عمقي و طولي باشد نه سطحي؛ لذا هر اندازه، شعاع يك مسأله محدودتر و جزييتر باشد، عمق پژوهش نيز بيشتر خواهد شد. مثلاً «بررسي مشكلات جوانان» موضوعي بسيار كلي و گسترده است كه اولاً زير مجموعه علوم مختلفي قرار مي گيرد كه تحقيق در آن، نيازمند تخصصهاي زيادي است كه تنها راه پژوهش در اين امر، انجام كار گروهي و متشكل از متخصصين مختلف مي باشد. ثانياً نتايج به دست آمده، بسيار سطحي بوده و علمي و تخصصي نيست و فاقد هر گونه نوآوري خواهد بود. حتي بررسي يك بعد از ابعاد موضوع فوق، مثل« بررسي مشكل ازدواج جوانان» نيز، داراي ابعاد ديگر و مسائل مختلفي بوده وخيلي كلي است و قابليت پژوهش، جهت توليد علم و به صورت مسألهمحوري را ندارد. براي تحقيق در چنين موضوعاتي، بايد به مسأله جزييتري مانند«عوامل بالارفتن سن ازدواج در ده سال اخير» و... پرداخت و يا در موضوعاتي نظير «تاريخ هنر ايران» نيز كه عنواني كلي است، ميتوان در مسأله «نقش نهضت هنر و پيشه اروپا در هنر ايران» به عنوان مسأله پژوهشي تحقيق نمود.
با توجه به آنچه گفته شد، مسأله پژوهشي بايد داراي سه ويژگي اساسي زير باشد:
1ـ مجهول بودن؛ 2ـ مشكل بودن؛ 3ـ محدود و جزيي بودن.
البته بايد ويژگيهاي ديگري در انتخاب مسأله مورد توجه قرار گيرد، مسائلي مانند: متناسب بودن با توانايي محقق، نو و بديع بودن، واضح و متمايز بودن، متناسب بودن با امكانات و شرايط، داراي اولويت و اهميت، مورد علاقه پژوهشگربودن و...
مسأله با مباني نيز تفاوت دارد. مباني تحقيق (مقدمات و مفاهيم به طور كلي) در واقع پيشفرضهاي تحقيقاند و محقق بايد صرفاً به بيان ديدگاهها و موضع خود در خصوص آنها بسنده كند و از هر گونه تفصيل و يا تحقيق خودداري نمايد و هرگز مباني را به مسأله تبديل نكند.7 مثلاً در تحقيق «نقش حركت هنري هنر و پيشه در هنر ايران» صرفاً به بيان مختصر و كوتاه نهضت هنر و پيشه فلسفه آن و نگاهي مختصر به هنر هاي هم عصر آن در ايرا ن بسنده كند.
براي مثال، تا زماني كه كسي به افتادن اشيا به سمت پايين توجه نميكرد، هيچ پرسشي نيز در اين رابطه مطرح نبود. اما ـ آن گونه كه مشهور است ـ وقتي نيوتون به اين موضوع توجه كرد، و اطلاعات جامع خود را در كنار آن قرار داد، اين پرسش براي او مطرح شد كه چرا يك سيب وقتي از درخت جدا ميشود، به جاي حركت به سمت پايين، به سمتي ديگر حركت نميكند؟ اينجا بود كه يك «مسأله» براي او مطرح شد. مسألهاي كه پاسخ آن را كسي نميدانست و او در هيچ كتاب و منبعي نميتوانست راه حل و پاسخ آن را بيابد. دقيقاً در چنين جايي است كه تحقيق و پژوهش، نقش خود را پيدا ميكند.
گاهي در كتب و منابع روش تحقيق به جاي عنوان مسأله پژوهشي عنوان موضوع تحقيق به كار مي رود كه هر دو عنوان يادشده به معناي چيزي است كه تحقيق و پژوهش درباره آن انجام ميگيرد. بنابراين تفاوت اساسي با يكديگر نداشته و مراد همان مسأله است، اما از آنجا كه هر تحقيقي در واقع براي حل مشكل و پاسخ به مسأله معيني صورت ميگيرد و عنوان "مسأله پژوهشي" اين واقعيت را به طور شفاف منعكس مينمايد؛ از اين رو در نوشته حاضر عنوان"مسأله پژوهشي" را بر عنوان "موضوع تحقيق" ترجيح دادهايم.
در مورد مسأله پژوهشي مراحلي بايد مد نظر قرار گيرد كه به شرح ذيل ميباشد:
الف- انتخاب مسأله پژوهشي؛
ب- منابع كشف مسأله پژوهشي؛
ج- تجزيه و تحليل مسأله (تبديل مسأله كلي به مسأله پژوهشي)؛
د- تعيين مسأله پژوهشي؛
ر- ارزيابي اوليه از مسأله انتخاب شده؛
- شناخت و بيان مسأله پژوهشي. (تعريف مسأله مورد نظر، شناخت اهداف، ابعاد و پيشينه مسأله)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر